عکسای فراموش شده 2سالگی.(سال93)

1394/6/20 4:11

نویسنده : مامان ندا

876 بازدید

اشتراک گذاری

سلام پسر گلم.این عکسا رو به دلیل نداشتن نت نتونستم برات بزارم.ولی عکسای 2سالکیته

شهریار و سامیار

قربون اشک تو چشمات بشم.اینجا تازه از خواب بلند شدی داری غذا میخوری.رو صندلی شهریار

پنجره اتاق عمه ساراست.تو دوران حاملگیم یه شب تو این اتاق خواب بودم صبح با صدای اذان بیدار شدم و کلی برا سلامتی و عاقبت بخیری پسرم دعا کردم و با خدا راز و نیاز کردم.خیلی خوب بود.الان پسرم صحیح و سالم دمه این پنجره ازش عکس گرفتم و خدا رو شکر کردم.بوس

خونه عمه افسانه.و طیق معمول شما چسبیدی به تلویزیون

ماه محرم سال 93.خونه بابا جون

داری با بابا جون با کلاه تولدت بازی میکنی

میدان امام داریم میریم خونه عمه افسانه.این کلاهتو تو این سفر گم کردی.نفهمیدم کجا و کی

2قلوهای عمه زهره.پسرای مهران و ملیحه.روهام و پرهام.ماشالله به پسرامون

اینجا اولین کفشاتو خریدیم.قربونت برم نمیتونی با کفش راه بری .عادت نداشتی.

مامان جون کفشاتو پات کرده تا عادت کنی با کفشم بتونی ر اه بری

عاشق کامپیوتر و مبایل و دکمه و ..این چیزای برقی هستی

اینجا رفتیم کافی شاپ با دای مهرداد و دای مازیارو مامان جون.شما هم که شیطون

علی رضای شیطون با سامیار

خونه مامایم. تلویزیون و زیر و رو کردی

اینجا داری علو میکنی.اینم مامان جون یادت داده .فیلمشم گزاشتم اپارات

حیاط خونه بابا جون.زمستون 93.شهرکرد.هفشجان

روبروی خونه اقا حیدر

چشمه زنه. زمستان 93

خونه خاله ناهید.اصفهان

شهریار رفته مهد کودک وگرنه اصلا اجازه نمیده به وسیله هاش دست بزنی

اینجا اصفهانه چون کل فروشگاهو بهم میریختی نشوندیمت تو چرخ دستی

شام خونه دای شهاب دعوت بودیم.کلی شما شیطونی کردی.همه دکوراسیون زندای رو بهم ریختی.ان شالله خدا یه نی نی خوشگل بهشون بده

مادر بزگ مهربون من با سامیار.من نوه شم سامیار میشه نتیجه

زمستون سرد هفشجون.خونه اقا حیدر

راه برگشت هفشجون. ایلام.تو ماشین

پوریا و سامیار خونه خاله شیما .کل خونه رو ریختن بهم

شب یلدا ی 93 همراه با عمو رضا و خاله مریم.این میز برا رب ساعت پهن بود. اینقدر همه چیو بهم ریختی از خیرش گزشتیم

خدا نکنه در یخچال باشم.دیگه بستنش با خودته

سهیل پسر اقای بیرامی و پوریا و سامیار خونه خاله شیما.با بچه های بزرگتر از سنت بیشتر دوست داری بازی کنی.

این مکعبا رو به کمک من میچینی رو هم و هلشون میدی.و است میزنی برا خودت

میری تو تراس پیاز و سیبزمینی ها رو میریزی رو زمین و کار مامانتو 2برابر میکنی

خونه خاله زهرا.ارمان و سامیارو ایسا خانم

با خاله زهرا و لیلا رفتیم ارایشگاه فاطمه خانم تو ایلام.شما 3تا بچه هم که اتیش سوزوندید.

عاشق خوابیدنتم برا همین این همه عکس خوابتو گزاشتم.قربون دستای تپلت بشم

عینک و اقای بازیار بهت کادو داده. الانم تقریبا عصره و شما همچنان عینک زدی

خدا به دادمون برسه تلفن خونه یا گوشیامون زنگ بخوره باید اول دست تو بدیم حرف بزنی که شما هم هیچ وقت گوشیو نمیدی دستمون طرف پشت خط قطع میکنه

عروسک پسرونتو اوردی گزاشتی رو ظرفای خودت تو کمد اشپزخونه

عکس سلفی سامیار

دندونای پسرم.بمیرم اگه درد بکشی

سامیارو ارمیا از اپن خونه خاله زهرا میکشن بالا

تو خونه که حوصلمون سر میره میایم پاین بچه ها که دم در منازل از مدرسه تعطیل میشن تا برن خونه باهاشون بازی میکنیم

شیدا خانم دختر اقای ملکی .دااری دست میزنی به لاکاش

علیرضا و سامیار و شیدا خانم

میری زنگ دوچرخه های بچه ها رو میزنی.دوست داری

ارمان مهربون که همیشه اسباب بازیاشو میده همه بازی کنن

اسباب بازی جدید سامیار خاله زهرا از مشهد زحمتشو کشیده

مسابقات اشپزی بانوان شرکت

مسابقات نقاشی بالای 4سال. شما فقط برا خودت میچرخیدی

اریما و سامیار خونه خاله مریم و اقا رضا.کلی شیطونی کردید

اومدیم برا پسرم تخت و کمد بخریم از ساحل چوب.سال 93 تخت و کمدت دقیقا شد 4میلیون و صد هزار تومان که جزء قشنگترین تخت و کمدای بچه گونه بود

بستن تخت و کمدت 2روز بعداظهر طول کشید. کلی این اقا رو اذیت کردی و هی میرفتی پیچ و مهرشو برمیداشتی. مامان جون و بابا جون و دای مازیار اومده بودن خونمون. دای مازیار مسول نگه داری.دای بوس