گل باباشگل باباش، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

نی نی مامانیش

عید 94 و مسافرت به ابادان

1394/6/20 3:21
نویسنده : مامان ندا
1,548 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم .مامان به علت اینکه شما شیطون تشریف داری زیاد .وقت نکردم وبلاگتو به روز کنم.الان تقریبا 10ماهه از عید گزشته و من هیچی یادم نمیاد به غیر از خوش گزشتن و خوشبختی.بوس

امسال عید رفتیم ابادان خونه مادر خاله مریم.خیلییییی خوش گزشت.کنار اب رفتیم که فقط 4نفر مون باید مراقبت از تو میکردیم از بس شیطونی کردی. بعدشم رفتیم اهواز خونه پسر عمه بابا.اقا رضا.یه سرم زدیم به عموی بابا .حالش اصلا خوب نبود .بعد از چند ماه فوت کرد.خدا بیامرزش.بعدم رفتیم هفشجون عید دیدنی بعد از 13 بدرم برگشتیم ایلام.

 

خونه خاله مریم در حال جمع کردن وسایل برای مسافرت به ایادان

 

 

 

 

 

جاده ایلام -اهواز

 

 

 

مامان جون هیجوره حریفت نمیشیم که پشت فرمون نشینی.بزرگ بشی چیکار کنیم

 

 

 

 

یه روز بارونی تو ابادان.هوا ملس و عالی

 

 

 

این لباسو خاله مریم براعیدی بهت کادو داد.دستت درد نکنه خاله جون

 

 

 

شب اولی که تو اهواز بویم رفتیم خونه داداش خاله مریم.دستشون درد نکنه کلی زحمت افتادن.شبهم با خاله مریم و عمو رضا و بابا اومدیم کنار پل کارون.خیلی زیبا بود.باورم نمیشد یه روزی با پسرم بیام کنار پل کارون

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عمو رضا و سامیار در ساحل بندر دیلم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعد از کلی بازی کنار دریا خوابت رفته.قربون اون قلب خوشگل بشم افتاب انداخته رو لپت

 

 

اینم خاله مریم و عمو رضا کنار جاده دارن عکس از غروب زیبای خورشید میگیرن.

 

 

فرشته کوچولوی مامان.خدا صورت پسرمو نقاشی کرده

 

 

بهترین موقع ناخن گرفتن یه پسر شیطون تو خوابه.منم که با تجهیزات میرم مسافرت

 

 

 

 

 

 

بازار امام اهواز کلی دوسش دارم .برا دیدن فقط چون بیشتر جنسای چینی

 

 

خونه عموی بابا سعید بودیم.این اولین بارو اخرین بار بود که عمو رو دیدیم.چون چند ماه بعد از عید فوت شدن.خدا بیامرزشون. نزدیک 15سال قطع نخاع شده بودن به خاطر یه حادثه روز 13 بدر از ماشین وانت پرت شده بود بیرون. نرزی مثبتی داشت ک نگو .دوسش داشتم.سامیارم دوستش داشت و کلی برا سامیار شعر خوند.زن عمو که مثل یه فرشته بود و از شوهرش 15 سال مراقبت و پرستاری کرد.چه عشقی

 

 

خونه پسر عموی بابا رفتیم اهواز. یه پسر همسن و سال شما داشت.با هم دوست شدین.اقا کسری و اقا سامیار

 

 

 

جاده اهواز - شهرکرد خیلی زیبا بود. فکر کنم اینجا ایذه است. سد کارون 3

 

 

 

جاده ایذه.بسیار زیبا

 

جاده هفشجان

 

چشمه زنه هفشجان

 

 

 

 

تولد علی رضای سامیار تو عیده. سامیارم که مجلس گرم کنه. عاشق رقص و اهنگای شاد

 

 

علی رضا ان شالله 120 ساله بشی. سامیار خیلیییی دوست داره

 

 

 

 

 

 

 

 

 

13بدر.از رو شونه بابا جون بیا پایننننننن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اینجا توراه برگشت به ایلامیم.حالت بهم خورده بابا اوردت بیرون هوا بخوری.فکر کن تو بغل بابا نشسته بودی .بابا داشت رانندگی میکرد.یهو شما اوردی بالا.بابا با یه دستش فرمون بود یه دستش زیر دهن شما بود.

 

 

بابا جون و مامان جون و دای مازیار عید رفته بودن اثار باستانی تهران و دیدن بعدشم کاشان.کلی هم بهشون خوش گذشته بود.خوش باشین همیشه ما هم زیر سایتون زندگی کنیم

 

 

 

 

 

 

اینم ستیلا خانم که سامیار بهش میگه ستیلا نی نی.تپل خاله .دستبندشو نگاه

 

پسندها (1)

نظرات (0)