گل باباشگل باباش، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 26 روز سن داره

نی نی مامانیش

غیبت طولانی مامانتو ببخش

1394/3/23 13:29
نویسنده : مامان ندا
938 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان.زندکی من.جون دلم.دلم برا لحظه لحظه این ساعت و ثانیت تنگ میشه.دلم نمخواد بزرگ بشی. دلم میخواد سامیار کوچولوی شیطون من بمونی.الان ساعت 1.20 دقیقه ظهره و اذان گوشیم صداش مییاد شما هم تو اتاقت خوابی.

اول اینکه بابت غیبت طولانی مامان خوشگلت منو ببخش.اول از دست شیطونی های شما که اصلا وقت سر خواروندنم برا ادم نمیزاری.

دوم اینکه اینترنت امروز وصل شد (بعد از 1سال)

سوم اینکه نوشتن با این لب تاب سختمه.چرااااا؟؟؟؟ چون شما 5تا از دکمه های لب تابو وقتی تازه از مبل خودتو میکشیدی بالا کندی وکلی باید دنبال حروفا بگردم.

جونم برات بگه عشق مامان که ما اسباب کشی کردیم تو خونه های شرکت و اینجا کلی به شما خوش میگذره چون عصرا از 6دست منو میگیری و میری پاین و اوردنتم با گریه و زاریه.به قول بچه ها خیلی ددری شدی.یعنی بیرونی.

از دندونات بگم که الان تو 1سال و 8ماهگیت 4تا دندون بالا رو دراوردی با 2تا پاین اسیابای پاین و بالا از هر کدوم 1 دارودی.نیش بالا هم در حال جونه زدنه.و بعضی وقتها از رو شیطنت من و بابای رو گاز میگیری.

از حرف زدنت بگم که اولین کلمه ای که گفتی بابا بود بعد از چند ماه بعد مامان و گفتی.در حال حاظر کل کلمه های که میگی بابا - مامان -ننه -دده - نی نی - دادا - به به - نه - اب

مامان من تو رو قبل از عید 94 از شیر گرفتم. توسط صبر زردی که خاله لیلا داد بهم و 2روز طول کشید تا شما عادت کنی و زیاد مامانتو اذیت نکردی اما خودم خیلی زجر  و درد کشیدم.

در حال حاظر دوستات به ترتیب سن میگم. پوریا (هادی) . ارمیا . ارمان .دانیال و ایسا

مامان تعطیلات عید 94 رفتیم ابادان خیلی خوش گدشت.مهمون عمو رضا و خاله مریم بودیم و شما پوستی از ما 4تا کندی با شیطنتات .چون عاشق اب بودی و کنترل کردنت خیلی سخت بود ما 4نفر به زور حریفت میشدیم. ان شالله بچه خاله مریم و عمو رضا به دنیا بیاد جبران کنیم. چون من که میرم استخر خاله مریم زحمت میکشه شما رو نگه میداره مامان میره شنا.دستت درد نکنه خاله مریم

برا تعطیلات 15 خرداد من و شما با خاله ترنگ و عمو مهدی رفتیم الیگودرز از اونجا دای مهرداد اومد دنبالمون رفتیم شهرکرد.چند بار تو ماشین اوردی بالا. تازگیا بد ماشین شدی بخصوص اگه شیر خورده باشی . کلی مامان جونو خوشحال کردیم. بعدشم که بابا سعید اومد دنبالمون رفتیم کاشان مسافرتو با عمه افسانه و اونجا هم کلی خوش گذشت.

راستی خاله سمیه و زن دای شهاب هم  قراره برامون نی نی بیارن.اخ جون دوستای پسرم زیاد تر میشن.

یادم رفت بگم خاله شیما هم به سلامتی یه نی نی خوشگل برامون اورده اسمش ستیلاست. سامیار خیلی دوستش داره.هی میخواد نازش کنه.اما چنگولشم میکنه برا همین من و خاله شیما کلی مراقبیم همیشه.

تا اینجا هر چی یادم اومدو نوشتم حالا هر چی یادمرفته رو میام مینویسم همین جا . وایییییی کلی عکس از عروسی عمه زهرا تا حالا نزاشتم تو وبلاگت. نمیدونم جدا بزارم یا تو همون قسمت بزارم.اخه تاریخاشون میخوره بهم.

پارک چغا سبز ایلام

ارمیا و پوریا و سامیار

تو ماشین اقای فتاحان داریم میریم باشگاه

اتاق ایسا خانم

 

خونه خاله زهرا سوار موتور ارمیا

قربون نقاشی رو دیوارت برم. بابا با دستمال نم دار اثر پسرمو پاک کرد

تلویزیون 1متر از زمین بردیم بالا به خاطر شیطنت اقا سامیار

با همکارای بابا رفتیم اطراف پالایشگاه. دخترای اقای گنجعلی و ایسا و دانیال

ششدار ایلام

اینجا داریم با خال ترنگ و اقای رمضانی میریم الیگودرز .ازاونجا دای مهرداد زحمت میکشن میان دنبالمون.مامان جونم نمیدونه که ما داریم میریم.اینجا حالت بد شده و تو ماشین حالت بهم خورد

اینجا نزدیک خونه مامان جونه.شما خاک دیدی دیگه تکون نمیخوری.میخوای بشینی خاک بازی

دم در مغازه مامان جون نشستی

اینجا حوصلت سر رفته بود منم اوردمت بیرون

اینجا خونه اقا جونه.داری با دوچرخه شهریار بازی میکنی

اینجا پارک هفشجونه با دای مازیار اوردیمت پارک

اینجا رفتیم چشمه زنه.خیلی باد میومد مجبور شدیم بعد از نهار سریع یریم خونه.اینم سلفی سامیار از خودش

اینجا تا چشمت به موتور افتاد خواستی سوار بشی.منم که هیچ وقت نه نمیگم سوارت کردم

نمیدونم چرا این همه از بیرون از خونه خوشت میاد.رفتی بیرون داخلم نمیای

دستت به دستگیره در حیاط خونه اقا جون میرسه.و وقتی ما مشغول حرف زدنیم و حواسمون بهت نیست قایمکی میری درو باز کنی که بری بیرون.مادر مجبور شده درو قفل کنه

اینجا داریم میریم تفریح.با دای مهردادو مازیارو مادرو مامان جون.شما تو بغل دای مازیار خوابت رفته

اینجا عمو اکبر رفته مسابقات شمال.ما هم اومدیم خونه زن عمو مهمونی 1شبم خوابیدیم و کلی خوش گدشت

 

عکس سلفی سامیار از خودش

 

من اینجا رفته بودم ارایشگاه دختر عمه زهره.و شما هم پیش عمه جان مامان وایساده بودی.اینا هم ترانه و اقا کسری.بچه های میتران

اینجا خونه عمه جواهر.عمه مامان جون و خاله بابا جونن.سمت راست عمه جواهر سمت چپ مادر بزرگ مامان

اینجا رفتیم پارک شهرکرد ولی شما تو ماشین خوابیدی.منتظر شدیم تا از خواب بلند شی و بری بازی بکنی

 

اینجا شاید نزدیک به 10 بار برات بیلیط خریدیم .چند بارم رایگان چرخیدی

سلفی سامیار

اینجا رفتیم خونه زندای علی اش نذری بخوریم.این بچه های تو عکس اسماشونو نمیدونم نوه های دای علی هستن.دای مامان جون.اینجا اینقدر شیطنت کردی و از پله هاشون بالا و پاین رفتی که مجبور شدیم زود بریم خونه

اینجا تو راهه .داریم برمیگردیم ایلام.ظهر رفتیم خرم اباد پیش خاله زهرا و عمو عیسی وارمیا. عصرم با عمو اینا رفتیم به سمت ایلام.خیلی خوب بود

پدر بزرگ ارمیاست.شما همه پدر بزرگا رو دوست داری .اینجا هم رفتی سرگوشیش

هر وقت از هفشجون میایم تا چند وقت بیقراری .حوصلت سر میره تو خونه.منم با بچه های شرکت بردمت زیمناستیک.مربی گفت خیلی بچست.منم گفتم برا بازی میارمش که از تنهای در بیاد.کل کلاسو ریختی بهم

مهربون مامان شیشه شیرتو دادی به سروشا بخوره

خونه خاله لیلا ست. سوار ماشین ایسای.

خاله لیلا پیشنهاد داد صبح بریم پارک کودک.منم قبول کردم و کلی بهمون خوش گذشت

ایسا رو اوردیم ارایشگاه موهاشو کوتاه کنیم

الهی درد و بلات تو جون مامنت بیاد 3شبانه روز تب شدید داشتی.3بار دکتر بردیمت ولی نفهمیدن چته.روز سوم صورتت پر از این قرمزا شد فرداشم خود به خود خوب شدی.من و بابای هم کلی خوشحال که حال پسرمون خوب شده

مامان که هر سری میره کلاس ویالون. همزمان کلاس بلز بچه ها هم هست.شما هم صدای بچه هارو میشنوی میری تو کلاسشون میشینی.

شب سوم قدره.شما پیش بابا خونه هستی.مامان و خانمهای همکار اومدیم مراسم شبهای قدر.این فرشته هم ستیلاست.

سلفی سامیار

 

رفتیم اریشگاه که مرتب بشی اخه عروسی عمه شیداست

تو ماشین برگشت به سمت شهرکردیم

خونه اقاجون تو استخر با شهریار.مامان شما سلامت و شاد باشی من دیگه هیچ غمی ندارم

اینجا خونه عمو فتح الله.برامون رو اتیش اش دوغ محلی درست کرد با سیزی های باغ خودشون.محشر بود

بعد از خوردن اش دوغ با ابجی کیانا قرار گذاشتیم رفتیم پارک

اینم مجسمه خاله زهراست و تو پارک خلیج فارس فکر میکنم.موفق باشی خاله زهرا

پسندها (1)

نظرات (1)

مامان آرمان
8 مهر 94 14:12
عالی بود ندا من عاشق اون عکسی که سامیار خوابده بود برعکس شدم خیلی گوگولیه عشقم