گل باباشگل باباش، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

نی نی مامانیش

اولین سفر هوای سامیار

1393/2/14 15:04
نویسنده : مامان ندا
1,066 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم.این روزا مامان گلی عمل کرده و ما به خاط دوریه مسافت نمیتونیم بریم پیشش.از راه دور جویای حالش هستیم.البته بابا سعید میخواست مارو ببره و برگرده که خاله ناهید گفت پروازه تهران شهرکرد باز شده. ما هم خوشحال شدیم و بابا هر چی تلاش کرد بیلیط ایلام تهران گیرش نیومد برا همین کرمانشاه تهران گرفت و ما 4شنبه ساعت 7 شب پرواز داشتیم.که بابا ساعت 1 مرخصی گرفت و اخرین نهار سال 92 کنار هم خوردیم و راه افتادیم سمت کرمانشاه.علی اقا بابای ایسا هم میخواست بره همدان اونم با ما بود.خلاصه بابا که دل نمیکند از پسرش.خلاصه ما سوار شدیم و شما تو حین بلند شدن گوشات گرفت و هی گریه میکردی منم پنبه گزاشتم تو گوشات و هر چی عروسک صدادار و اسباب بازی صدا دار داشتی با خودم بردم ولی فایده نداشت که نداشت.چون از جایه سربسته و گرم ولباس زیاد بدت میاد خلاصه شما که پستونک نمیگرفتی اتفاقی شروع کردی پستونک و مک زدن وخوابت رفت تا اخر پرواز دوباره حین نشستن بیدار شدی و دیگه اروم نمیشدی.هر چقدر این دختر کنار دستیم باهات حرف میزد اروم نمیشدی و هیچ وسیله ای ارومت نمیکرد تا وقتی هواپیما نشست و همه همکاری کردن زودتر پیاده شدیم و شما اروم شدی و چشاتو گرد کرده بودی و همه جا رو با تعجب نگاه میکردی .تو فرودگاه مهر اباد چند دقیقه نشستیم تا عمه پروانه و اقا وحید مهربون اومدن سراغمون و رفتیم خونه عمه پروانه.دخترعمه زهرا که شما رو اصلا ندیده بود کلی خوشحال شد و مدام بغل عمه پروانه و عمه زهرات بودی منم استراحت میکردم.فردا با عمه رفتیم بوستان برا خرید .عمه پروانه کلی اذیت شد چون شما زیاد از محیط بیرون خوشتون نمیاد .اخرای خریدمون خیلی خسته شدی و بیتابی کردی که عمه با اینکه خونشون نزدیک به بوستان بود تاکسی در بس گرفت و ما سریع رفتیم خونه.تو بوستان شما 2 بار شیر خوردین و یه بارم دستشوی کردیی که مجبور شدیم بریم نماز خونه تمیزت کنیم.خلاصه هم تو اذیت شدی و هم من و عمه پروانت.بعداظهر شیرمو آماده کردم و گزاشتمت پیشه عمه پروانه و با عمه زهرا رفتیم اریا شهر و کلی مامان خرید کرد.فردا هم که جمعه بود همه جا بسته بود شب با عمه و اقا وحید رفتیم بیرون یه چرخی زدیم و شام رفتیم پدر خوب.فردا صبح ساعت 8 صبح بیلیط داشتیم برا شهرکرد.که تو پرواز کلی میخندیدی برا همه ولی حین نشستن کل هواپیما رو گزاشتی رو سرت. وای کم مونده بود خلبان بیاد بغلت کنه.هر کی هر چی بلد بود گفت و انجام دادیم ولی فایده نداشت تا اخرش اومدم ردیف جلو و شیرت دادم اروم شدی. ما اخرین نفر بودیم که از هواپیما پیاده میشدیم.بعدشم که پدر و مادر اومدن تو فرودگاه شهرکرد دنبالمون.و مادر و مامان گلی بعد از گذشت تقریبا3 ماه سامیارو دیدن. وکلی همه خوشحال بودن.

اینجا چند دقیقه قبل از رفتنمونه که بابا سعید دست پسرشو گرفته.بابا سعید پشم به هم بزنی ما برگشتیم

قربونت برم با این چشمات زل میزنی به دوربین مامان جون اینجا فرودگاه کرمانشاست.

فرودگاه کرمانشاه.سامیار با مامان جونش

نزدیک سوار شدن به هواپیما متوجه شدیم خرابکاری کردی که بابا سعید داره تند تند پوشکتو عوض میکنه

اینجا سوار هواپیما شدیم

سفره هفتسین بوستان.سامیارو عمه پروانه

پسرم اینجا خیلی خسته شده بودی و مدام گریه میکردی.

آخ پسرم از خستگی ولو شده رو تخت.قربونت برم

سامیار با کلاه جدیدش.تو سرش یه جغد نمدی

اینجا با عمه زهراش داریم لباساشو عوض میکنیم

سامیار و عمو وحید

عمه پروانه ما رو دعوت کرده پدر خوب.بازم اینجا سامیار داره گریه میکنه

فرودگاه مهرآباد.سامیارو عمه پروانه

اینجا سامیار رو دسته مامانش خوابش رفته

تو هواپیما.تهران-شهرکرد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامی آیسا(خاله لیلا)
24 اسفند 92 11:09
سلام ندا جون خوبین؟هرچی تماسگرفتم جواب ندادی حالا میفهمم مشغول خرید بودی ایشالا همیشه شاد در حال خرید باشی الهی فدای سامیار بشم عکساشو بزار عیدت هم پیشاپیش مبارک باشه دوستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم
مامی آیسا(خاله لیلا)
27 اسفند 92 23:05
سلام ای خدا چه جیگری شده فداششششششششششش قلمبه باید یک جا یک نفس درسته قورتش بدم عشقیییییییییییییییییییییییییی
مامان آرمان
7 فروردین 93 20:22
ندا جونم چه خوشگل شدین مادر و پسر به به سال نوتون مبارک عزیزم سالی پر از خنده و لحظات شاد در کنار سامیاری و سعید در پیش داشته باشید انشالله