گل باباشگل باباش، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

نی نی مامانیش

بهترین خبر عمر من و بابا

1392/12/20 17:41
نویسنده : مامان ندا
194 بازدید
اشتراک گذاری

دیگه دارم نا امید میشم الان چند ماهه که هی منتظریم ولی خبری نیست که نیست .الان میفهمم کسای که باردار نمیشن چه استرسی دارن .چند بسته بیبی چک خریده بودم فقط یه دونه دیگه مونده . سعید طبق معمول کاری صبح ساعت 6 رفت سر کار منم حدود ساعت 9 از خواب بیدار شدم با نا امیدی رفتم اخرین دونه بیبی چک و بزنم ببینم این دفعه شاید مثبت باشه بعدش با بی حوصلگی اومدم تو اشپز خونه چیزی بخورم و کارهامو بکنم بعد چند دقیقه رفتم بیبی چک و دیدیم که یخ زدم دیدم 2 تا خط کمرنگ داره ای خدا با تعجب نگاش کردم.دیگه نمیتونستم راه برم فکر میکردم بچم الان میوفته خودمو به تلفن رسوندم از هیجان نمیدونستم چیکار کنم ولی میخواستم مطمئن بشم بعد به مامانم و سعید بگم برا همین زنگ زدم به سمانه عزیزم و گریه افتادم از خوشحالی .سمانه بهم گفت به کسی نگو برو ازمایش بده بعد تا مطمئن بشی منم بدونه اینکه به سعید بگم از خونه زدم بیرون و رفتم بیمارستان کوثر ایلام همونجا خون ازم گرفتن و منتظر شدم وقتی جوابشو گرفنم وای باورم نمیشد کم مونده بود 2 تا شاخ تو سرم در بیارم.هر جوری شد خودمو رسوندم خونه .سعید بهم زنگ زد گفت خونه رو جواب نمیدی گفتم بیمارستان بودم  گفت برای چی.چیزی شده.گفتم فشارم پاین بود رفتم سرم بزنم.میخواست مرخصی بگیره بیاد نزاشتم.میخواستم خبرو بهش بدم ولی چون شنیده بودم خبر بارداریو باید روردر رو بگی منم چیزی نگفتم تا اومد خونه.وقتی اومد دوربین و روشن کردم و گفتم برو رویه در یخچال و بخون. سعید با تعجب گفت تو که خوبی.چی شده .گفتم تو بخون خودت میفهمی.رو در یخچال نوشته بودم داری بابا میشی.باورش نمیشد کلی بوسم کرد.و وای که دیگه ناز کردنایه من شروع شد. 6 اسفند موند تو قلبه من.مثله روز تولد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامی آرمان (خاله زری )
14 اردیبهشت 92 15:48
سلام خوشگلم . من خیلی خوشحالم که یک جوجو تو دل مامان جا خوش کرده . دوست دارم زودتر بزرگ شی و بیای بغل مامانت . هر چند وقتی خبر بارداری مامانی رو شنیدم خیلی ناراحت شدم که مامانی به من چیزی نگفت ولی الان مامانی اینجا خونه ماست و من خیلی خوشحالم که یه نی نی گلو تو راه داریم


همین جا به مامان و بابا جون تبریک میگم به خاطر وجود شما خدا رو شکر میکنم













ببخشید خاله زهرا.حق داری.بوس
مامی آیسا(خاله لیلا)
23 خرداد 92 17:52
سلام عزیز خاله منم مثل خاله زری از دست این مامانی ولی به خاطر شما هیچی نمیگیم تا بیای دنیا و یه کتک اساسی از خجالتش در بیایم.خدا رو شکر که هستی عزیزم .خدا رو شکر که مهر ماهی هستی به افتخار همه مهر ماهی ها نی نی جونی هزار تا بوس