گل باباشگل باباش، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

نی نی مامانیش

انتخاب اسم

1392/12/24 14:15
نویسنده : مامان ندا
704 بازدید
اشتراک گذاری

خوشگله مامان نمیدونم چجور اسمی برات بزرام که وقتی به دنیا اومدی اسمتو دوست داشته باشی.خودم اسمه ایرانی ایرانی دوست دارم و با معنی ویا اسمی که لااقل تو فامیل نباشه.به اسمه بابا سعید بخوره.به فامیلت بیاد. و لفظ اقا هم بگیره .بابا سعید اسمه آریا مهرو دوست داشت اما اولا ثبت احوال قبول نمیکرد دوما هیچ کس نمیگفت آریا مهر همه میگفتن اریا. برا همین اسمه آریا منتفی شد.من از اسمهای شاهنامه هم خوشم میومد مثله لهراسب یا گرشاسب ولی بابا سعید قبول نکرد و گفت خیلی اسمه سنگینیه از اسمه رانیار و زامیاد و ساتیار و سانیار و مهرزاد هم خوشم میومد که بابه دله بابا سعید نبود.خلاصه هی دو دل  بودیم و کتاب اسم خوندم تو اینترنت کلی گشتم همه اسم انتخاب میکردن ولی هیچکدوم به دلم نبود تا بالخره تو اسمایه انتخابی به سامیار به تفاهم رسیدیم.هم (س) اولش به اول اسم سعید میخورد هم (ر )اخرش به فامیلت که رشیدی بود میخورد هم معنیش خوب بود .هم لفظ آقا میگرفت پس اسمه پسر مامان ندا و بابا سعید شد .آقا سامیار رشیدی

سامیار به معنی (سام=سکیبه +زر و سیم+ یار(پسوند دارندگی )(به مجاز) ثروتمند یه جایه دیگه هم معنی محافظت کننده اتش و میده و یکی از اسمهای اصیل باستانی

تو این ماه ما بابا مجبور بود برا تعدیل مدرکش بره عسلویه و چون یکی از کارمندای بخش اداری تاریخ مصاحبه رو اشتباه کرده بود و نتونست بیلیط تهران عسلویه رو پیدا کنه برا همون مجبور شد با ماشی خودش بره عسلویه البته عمو محسن هم کمکش کرد.من 2 روز تنها بودم و خیلی ناراحت و نگران بودم که بابا این همه مصافتو خودش باید رانندگی کنه تقریبا 18 ساعت .

بعد از اومدن بابا سعید از عسلویه 3 روز بعدش اسباب کشی کردیم به خونه بغلی. که دوستام خیلیییییی کمک کردن به ترتیب خاله سمیه و خاله زهرا اومدن کل خونه رو شستن بعدشم خاله مریم و عمو رضا .اسباب کشی مصادف شد با اول ماه رمضان سال 92 و همه دوستام کلی زحمت کشیدن و نزاشتن من دست به چیزی بزنم.شب اسباب کشیم خاله شیما برامون یه غذای خوشمزه اورد با اینکه خودش باردار بود.دست همه دوستام درد نکنه.

این ماه تولد بابا سعید و مامان ندا هم بود .من که  به خاطر بارداریم زیاد از خونه بیرون نمیرم نتونستم جشن تولدی برا بابا بگیرم خونه خاله لیلا یه کیک پختیمو بابا رو سورپرایز کردم اما بابا سعید چه جشنی برام گرفت با یه گردن بند خوشگل که خیلی دوستش دارم.تولد من امسال خیلی خاص شد چون من شمع 4 تا کیک و فوت کردم.یکیشو خاله لیلا پخته بود.یکیشو خاله زهرا خریده بود.2 تاشم بابا سعید خریده بود.که قضیش خیلی مفصله.ولی دسته همه درد نکنه بخصوص عشقم سعید.بوس

 

پسندها (1)

نظرات (1)

مامی آرمان (خاله زری )
11 تیر 92 17:26
ای جونم نی نی کوچولوی ما یه خورده تنبل تشریف دارن مامانی اینقدر نگران نشو خوب خوابش میومده دیگه