دیگه دارم نا امید میشم الان چند ماهه که هی منتظریم ولی خبری نیست که نیست .الان میفهمم کسای که باردار نمیشن چه استرسی دارن .چند بسته بیبی چک خریده بودم فقط یه دونه دیگه مونده . سعید طبق معمول کاری صبح ساعت 6 رفت سر کار منم حدود ساعت 9 از خواب بیدار شدم با نا امیدی رفتم اخرین دونه بیبی چک و بزنم ببینم این دفعه شاید مثبت باشه بعدش با بی حوصلگی اومدم تو اشپز خونه چیزی بخورم و کارهامو بکنم بعد چند دقیقه رفتم بیبی چک و دیدیم که یخ زدم دیدم 2 تا خط کمرنگ داره ای خدا با تعجب نگاش کردم.دیگه نمیتونستم راه برم فکر میکردم بچم الان میوفته خودمو به تلفن رسوندم از هیجان نمیدونستم چیکار کنم ولی میخواستم مطمئن بشم بعد به مامانم و سعید بگم برا همین زنگ زدم به...